9 ماه گذشت ... سلام به ده ماهگی....
سلام عزیزترینم ...
تو این تکاپو و شلوغ پلوغی آخر سال من همه هواسم به تو هست و بس... این روزا دارن به سرعت سپری میشن و من واهمه دارم نکنه حتی به قدر چشم برهم زدنی حرکات و شیرین زبونی های تو رو از دست بدم ... به یه چشم به هم زدن 9 ماه گذشت و من واقعا تعجب میکنم این 9 ماه چجوری اینقدر تند گذشت ... وای ازون 9 ماهی که توی دل مامانی بودی و انگار 9 سال گذشت ... این 9 ماه کجا و اون 9 ماه کجا ؟؟؟
تولدت مبارک پسر شیرینم ... 9 ماهگیت مبارک باشه به من و همه کسایی که با اومدنت کلی شور ونشاط بخشیدی به زندگی شون ...
خیلی دوستت دارم زندگیم ، همه وجودم تو تمام آرامش منی ...
چه خوب که من مامانت هستم و این حس قشنگ و شیرین رو به رخ تمام دنیا میکشم ... چه خوب که من مامانت هستم و تو این روزا با زبان شیرین و لحنی دلبرانه صدام میکنی ماما ... جان منی شیرین ترینم ...
به ده ماهگی خوش اومدی ماه من ...