آقا سپهرآقا سپهر، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

سپهر امید زندگی

پاییز 97

1397/9/5 17:03
نویسنده : مامان سپهر
324 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازنینم ... فرشته کوچولوی من ... روزهایی که دارن به سرعت سپری میشن از قشنگ ترین و دوست داشتنی ترین روزهای عمر منه ... آخه مگه میشه تمام روز رو با تو بود و خوش نبود ... چقدر این روزا شیرین تر و دوست داشتنی تر شدی ... چقدر بهم انرژی میده نگاه کردن به صورت ماهت و شنیدن کلمات تیکه پاره از دهان کوچولو و قشنگت ... عزیز دلم میدونم که چقدر خدا هوامو داره و داشته که تو رو بهم هدیه داده ... ازش ممنونم ... هر روز که میگذره بیشتر قدر این هدیه گرانبها رو می دونم ... عاشقتم جگر گوشه منبغلمحبتبغل

تو این روزایی که گذشت مجبور شدیم یه جراحی کوچولوی سرپایی برات انجام بدیم ... اخه من نمیدونم چرا باید این جوش مسخره روی پاهای قشنگ تو جا خوش کن ... خلاصه که با پماد و این چیزا درست نشد و اخر سر مجبور به انجام جراحی شدیم ... خدا میدونه چقدر گریه کردی و چقدر من گریه کردم ...ایشالا دیگه تا اخر عمر نازنینت هیچ وقت ازین اتفاقا نیفته دردت بجونم ...بگذریم خدا رو شکر الان کلی بهتر شده و دیگه امروز بخیه هاتو میکشیم ... امیدوارم که صبور باشی و قوی پسر مهربونم ...غمگین

شیرین ترینم خودت خوب میدونی و بلدی  چطور دلبری کنی ... مثلا این روزا با لحن خیلی قشنگ و دلنشینت ، منو مامانی صدا میزنی ...هر وقت اینو می گی قند توی دلم آب میشه ... بابا رو هم که بابا جون یا به قول خودت ( بابا جی ) صدا میزنی ... همیشه هم بعد از صدا کردنمون درخواست ( دَدَ ) داری... فدات بشم که هیچ وقت از دَدَ رفتن سیر نمیشی...

وقتی دیگه خیلی خوابت میاد میای پیشم و میگی لالاخواب... بعد هم خودت  برخ  ( برق ) گویان ، لامپ ها رو خاموش میکنی و میری تو رختخوابت ... البته این ظاهر قضیه اس ... لالا کردن گل پسر کلی دنگ و فنگ داره گریه... و باید به تمام سوالات  ذهنی شازده جواب بدم مثلا اسم همه کسایی که میشناسی رو میبری من باید بگم چیکا میکنن...  مثلا بابادون :کار ... لادن:اشپزی یا به قول خودت ( اپزَزی) ... پارسا و ارمان(درس) ... عامو:کار ... مَیی(ملی):مدَّد (مشهد) و....  تازه بعد ازین سوالات باید برات ( دیسّه:قصه) بگم...  که البته خودت کل قصه رو تعریف میکنی نه منشاکی

عاشق چایی و خرما هستی و نکته جالبش اینه هروقت میخوای چایی بخوری می ایستی و امکان نداره نشسته چاییت رو نوش جان کنی ... خخخخ فکر کنم میخوای راحت تر بره پایینخندونک جدیدا هم هروقت چایی میخوری هرکی اونجاست بتید چایی شو بگیره دستش و همزمان باشما میل کنه..  فدات بشم که تنهایی از گلوت پایین نمیره عسلکممحبت

وقتی یه جاییت به قول خودت بوف میشه قبل از اینکه ما برسیم خودت دست به کار میشی و منطقه مورد نظر رو بوووووس میکنی ... آخه من عاشق همین کاراتم شیطونک من بغل

خب جدیدا خیلی زیاد قایم موشک بازی میکنی و جات پشت پرده و پشت بوفه اس معمولا ... یه وقتایی هم پشت میز کار بابایی... وقتی هم بهت میرسم  دستای کوچولوت رو میگیری رو صورت ماهت و اون موقع اس که از نظر ها غایب میشی و من کلی باید بگم کجایی چرا نمیبینمت تا خودت قهقهه زنان بیای پیشم و بازی تموم بشه بغل

بازی خونه سازی و کُشتی و توپ بازی هم خیلی دوست داری تشویق

تو این روزا که گذشت عمه جون اومده بود پیشمون و شما هم کلی خوشحال بودی و طبق معمول با کلی کادو های قشنگ قشنگ ... من فدات بشم که اینقدر شیرین عمه رو صدا میزنی ...

 کلماتی که میتونی خیلی قشنگ بگی : 

عزیـــز  ،   عمَه ،  عمو ای :عمو ابیخندونک ،  بادّا : پارسا ،   آمّان : آرمان ،   لا دَن ،  پـــتو

  مانّو:(مانتو) ... دال:شال

 حامّوم : حموم ،  تَدیگ ( خخخخ عاشق ته دیگ هستی) ، داغ  ، آتیش  ، 

آدوش:خرگوش...  بادا:پاندا چشمک ،  سی سّــَ : خرسیزبان ، آیـنا : آینه و عینک  ، 

مَیی: ملی(خیلی دلبرانه اسم خاله جون رو صدا میکنی و وقتی ازت میپرسم ملی کجاست با یه لحن خوشگل میگی مَدَّد یعنی مشهد) 

بابا دون :باباجون

مامانون: مامان جون

دیبیل : سیبیل (خنده میگی دایی دیبیل) یعنی دایی سیبیل داره 

دست ، پا، چیش(چشم)، دندون، دَدَ (دماغ و دهن) ، مو ، دُپ( لپ)،  اسم همه اینا رو هروقت میگم فلان کار خطرناکه اوف میشی اسم همه رو یکی یکی میاری و من هم باید هر کدوم رو نام ببرب بگم اره دستت یا مو یا...  اوف میشه.  اخرم همون کار رو میکنی فدات بشم من

داال:خال

اُتاه:کلاه ... کپش:کفش ... جوباب: جوراب...  

رنگ ها رو هم خیلی خوب میشناسی فدات بشم من .

آبی

نانایی : نارنجی

دَبز : سبز

دَد : زرد

دَ: بنفش ( نمیدونم چه ربطی داره ولی همینطوری میگی بنفشخندونک

دودوتی : صورتیبغل

قِـــقّــَ  : قرمز قه قهه( دقیقا همینجوری )

خلاصه که من و بابایی عاشق همینجوری حرف زدنتیمبوس 

همه اینهایی که گفتم رو هروقت حوصله داشته باشی میگی دلبرکم...  نمیدونم از کجا و چجوذی به ذهنت رسیده که هر وقت نخوای جوابمون رو بدی هرچی ازت بپرسیم در جواب میگی : آبّیشاکی

چند تا عکس هم میذارم که همیشه این روزای قشنگ تو خاطرمون بمونه...اگه کیفیت عکسا پایینه دلیلش اینه باطری دوربین مامانی خراب شده و مجبورم فعلا با موبایل عکس بگیرم...

 

 

اینم آقا سپهر که عاشق کره اس...  اونم خالی خالی

شازده پسرم ونذری عزیزجونش.جای همگی خالی

مگه داریم خوشتیپ تر از گل پسرمحبت

 

منتظر باباجونی تا بیاد ببرتمون جشن تولد اقا سروش...

عزیزدلم همیشه شاد بمونی... 

پسندها (2)

نظرات (1)

مهرآرامهرآرا
30 بهمن 97 15:49
ای جان
خدا حفظش کنه 🌻
مامان سپهر
پاسخ
ممنون از لطفتون🌻