آقا سپهرآقا سپهر، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

سپهر امید زندگی

شهریور 97

1397/7/2 15:56
نویسنده : مامان سپهر
235 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته که دلمشغولی ها و سر و کله زدن با گل پسر مجال سر زدن به اینجا رو بهم نداده...  خب گل پسر بزرگتر شده و خواسته هاش هم بیشتر... مثلا هر روز عصر شال و مانتو منو با شلوار خودش و میاره و میگه دد.  پا...  یعنی بریم دد پارک... چشمک

از کمک کردناش تو کارای خونه هم نگم براتون...  نون و شیرینی و هر چی بهش میدم حتی آب رو پخش میکنه کف خونه به عشق جارو  کشیدن...  خودش میریزه و خودشم میگه: (جا) یعنی جارو بیاریم تمیزش کنیم اگرم به حرفش گوش ندم خودش وارد عمل میشه و میره جارو میاره... متفکرچشمک

 یه وقتایی هم که هوس اب بازی میکنه صندلی رو هل میده تا دم ظرفشویی که مثلا واسم ظرف بشوره ولی در واقع خودشو می شورهخطاخندونک

خب سپهر نازم کلی حرف یاد گرفته:

بیش: (به صورت مکرر و پشت سر هم) یعنی بشین ... وقتی خودش میخواد رو صندلی بشینه میزنه رو صندلی و بهمون تند تند میگه بیش ... یعنی بشینم .خندونک

بِدیش : بده و بگیرش 

پا: چند تا معنی داره... پاشو... پارک... پا...  خلاصه شنونده باید عاقل  باشدچشمک

دَند: قند.  ابنبات

دن ــــ دون : دندونتشویق

جا : جارو

دایی...  دایی قربوش برم خیلی هم دلبرانه میگه دااااییییی

اوباه...  روباه

یه کلمه ای بین  " جیر و سیر " ... من نمیتونم تلفظ کنم خخخخخ  :  شیر

مِـــیم : میمون

پیل:فیل

ماااا : ماشین

مُووووو : موتور

ترخ:چرخ

هاپو...

(مااااااا )  : گاو

دُل( گل) ... 

بلــــــــــــــی : بله زبان

مــوم : حموم

کُتل کُتل : کنترل خندونک

تُ تُ مه : تخم مرغقه قهه

و کلی کلمه دیگه که متاسفانه یادم نیست ولی در کل این روزا هرچی می گیم تکرار میکنه...

خلاصه این روزا من و گل پسر کلی با هم حال می کنیم ... خدا می دونه اگه این روزا این فسقلی تو دل برو نبود من میخواستم چیکار کنم ... واقعا ازت ممنونم خدااااا که این هدیه بینظیر رو بهمون دادیبغل

خب از همه این حرفا که بگذریم میرسیم به شیطنت های آقا سپهر ... 

چند روز پیش که آمده میشدیم بریم پارک یه لحظه رفتم تو آشپز خونه آب بردارم واسه سپهر که یهو یه صدای مهیب و وحشتناک بلند شد بعد هم جیغ  های مکرر سپهر که با ماما  ماما همراه بود ... بله آقا پسر آینه رو هل داده بود و آینه خورد شد ... فدای سرش خدا خیلی رحم کرد هر دو مون خیلی ترسیدیم... 

ازین دست شیطونیا کم تو کارنامه آقا پسر نیست ... مثلا جدیدا از صندلی میره بالا و میره روی میزنهارخوری می ایسته و کلی شیطنت میکنه ... یا اینکه آقا دیگه مستقل شده و مانع هایی که براش گذاشتیم رو یکی یکی رد میکنه و خودش به تنهایی از پله ها میره بالا و میره تو حیاط و ... جدیدا هم که دستش رو میگیره به لبه اپن آشپز خونه  و پاهاشو میزنه به دیوار و میره بالا ... فقط یه کم دستش بیشتر زور داشت حتما خودشو میرسوند روی اپن تعجب والااااا بخدا ...

بگذریم ... سپهر نازم فدات بشم من که اینقدر باهوشی که هر چی رو یه بار میشنوی سریع یاد میگیری ... مثلا شعر و آوازی رو که تا برات گذاشتم سریع یاد گرفتی و خودت با یه لحن خیلی شیرین زمزمه میکنی ... و همش میگی به به و تتو تتو ... 

 چند روز پیش هم که دایی محمد علی جون مهربون  اومد پیشمون و کلی به هر دو مون خوش گذشت ... شمام که کلا از پیش خان دایی اون ور تر نمیرفتی و کلا با دایی جون سر گرم بودی ... فدات بشم که خیلی هم شیرین دایی رو صدا میزدی و قند تو دل دایی جون آب میشد با این صدا زدنت ...

 حالا که دایی رفته کار من حسابی در اومده... شبا موقع خواب میگی دااااییییییی ... یعنی عکس دایی رو بذار ببینم ... منم باید عکسا رو یکی یکی نشون بدم و آهنگ هم باشه تا چشمات سنگین بشه و بخوابی ...

چند تا عکس هم همینجا میذارم تا همیشه این روزای قشنگ رو تو خاطرمون نگه داریم ...

روزای گرم تابستون و آب بازی ...

آقا سپهر در حال نوش جان کردن خوراکی مورد علاقه اش در پارک...

اینم عکس آقا سپهر تو عروسی پسر عموی بابایی...

سپهر نازم و نفس خانوم عشق... خدا هر دو تون رو حفظ کنه خوشگلای ناناز

ایشالا دامادی خودت عشق کوچولوی من...

 

 

 

 

 بمیرم برات که منتظر دایی و بابایی همونجا خوابت برد پسر مهربونمگریه

عاشقتم یکی یه دونه من قول میدم زود به زود بیام بنویسم خاطرات قشنگتو تا چیزی رو از قلم نندازم...

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان آرمانمامان آرمان
22 آبان 97 12:44
ای جپپپنم فدای حرف زدنت بشم من خاله جون اینقدر قشنگ حرف میزنی که دل همه رو میبری دورت بگردم عکسات عالیه دست مامان مهدیه درد نکنه اینقدر شیرین مینویسه دورت بگردم اینقدر دلتنگتم که نگوووووو