سفر به ایلام
سپهر نازنینم ...این روزها داره با سرعت باد میگذره و روز به روز شما بزرگتر میشی و کلی دلبر تر ...
تو این پست میخواستم فقط عکسهای ایلام و خونه خاله زهرا رو بذارم ولی دیدم کلی کار و حرف جدید یاد گرفتی و حیفه ازشون بگذرم ...
شیطونک من این روزا به هر نحوی که هست میخوای با حرف زدن بهمون منظورت رو بفهمونی ...
مثلا وقتی می گی ( بَ ) معنی های مختلفی داره ... برگ - برق - ببعی و حتی گاو - به به (خوراکی) - حتی گل .. شنونده باید عاقل باشه به هرحال ...
( با ) = یعنی آب
جدیدا خودت تند تند دست میزنی و میگی ( دَ ...دَ ) = یعنی دست
اگه نخوای کاری رو انجام بدی تند تند میگی ( نه نه )... این کلمه رو موقع لباس عوض کردن خیلی به کار میبری
نی = یعنی ( نی نی)
دَد = زرد
وقتی هم قراره به چیزی دست نزنی دستت رو قر میدی و میگی دَ یعنی دست نزنی
چند روز پیش با اینکه خیلی مراقبت بودیم ولی بخاری برقی خورد به دستت و دستت سوخت خدا می دونه چقدر گریه کردم ... ازون روز به بعد میری روبروی بخاری می ایستی و با یه حالت شیرین و دلبرانه لبت رو جمع میکنی و دستت رو تکون میدی میگی ( بَ ... دَ ... ) =یعنی دست نزنی برق داره
خب حالا بریم سراغ سفرمون به ایلام ... با اینکه کم بود خیلی خوش گذشت چون مامان شهناز و خاله ملیحه هم اومده بودن و خلاصه از دلتنگی در اومدیم ...
شما و آرمان قشنگم در بدو ورود به خونه خاله جون ... عاشقتونم فرشته های نازم
فنچول من کنار یخچال خاله جون ... خخخخخ
این هم یه عکس خوشگل دونفره از شما و خاله ملیحه جون
آخه مگه شیرین تر از شما دوتا فرشته هم داریم
آخه تو خودت جوجه ای زندگیم ... افتادی دنبال جوجه ها
عاشقتم تمام وجودم ...