بدون عنوان
پسر قشنگم داری کم کم به سه ماهگی نزدیک میشی،بایداعتراف کنم که اصلا متوجه گذر زمان نشدم عزیز دلم... سه ماه گذشت و هر روز بیشتر دارم عاشقت میشم... اول از هر چیز باید بگم خیلی خوشحالم که شما دیگه مثل قبلا دل درد نمیشی و شبا آرومتر میخوابی.. این روزا یکمی شیطون شدی... دیگه حسابی باید مراقبت باشیم اخه تقریبا یاد گرفتی غلت بزنی البته خیلی کم ولی در همین حد کم هم از هم سن و سالای خودت جلوتری ماشالا... .
دیگه اینکه وقتی میخوای بخوابی و مامانی واست لالایی میخونه پا به پای مامانی شما هم میخونی وجواب میدی فکر کنم تو شکم مامانی هم که بودی همین کارو میکردی چون هروقت واست شعر میخوندم تو حسابی تکون میخوردی شیطونکم... پسر قشنگم این روزا خیلی دوست داری همش باهات حرف بزنیم منم با جون دل با شما حرف میزنم و خدا میدونه چقدر کیف میکنم از اینکه اینقدر شیرین جواب میدی ... خلاصه که حسابی شیرین و تو دل برو شدی...
خیلی زیاد عاشقتم زندگی من... و البته وقتی دل به دل مامان می دی و اجازه میدی مامانی هر بلایی دوست داره سرت بیاره و این روزای قشنگت رو با چند تا عکس ابدی کنه ، بیشتر عاشقت می شم ... این چند تا عکس رو خیلی دوست می دارم ...